جدول جو
جدول جو

معنی تازه رو - جستجوی لغت در جدول جو

تازه رو
شادمان، با طراوت
تصویری از تازه رو
تصویر تازه رو
فرهنگ لغت هوشیار
تازه رو
خنده رو، گشاده رو، خندان، روباز، فراخ رو، بسّام، بشّاش، خوش رو، روتازه، طلیق الوجه، گشاده خد، بسیم
تصویری از تازه رو
تصویر تازه رو
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تازه رویی
تصویر تازه رویی
تازگی و نیکویی صورت، خوشرویی گشاده رویی بشاشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه رویی
تصویر تازه رویی
شاد و خندان بودن، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، مباسطت، انبساط، بشاشت، مباسطه، بشر، طلاقت، تحتّم، هشاشت، روتازگی، ابرو فراخی، تبذّل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه رس
تصویر تازه رس
نو رس تازه رسیده، جدید نو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه رس
تصویر تازه رس
نورس، تازه رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه رخ
تصویر تازه رخ
تازه رخسار، تازه رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله رو
تصویر لاله رو
(دخترانه)
لاله چهر، آنکه چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایه رو
تصویر سایه رو
شب زنده دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه گل
تصویر تازه گل
گل تازه گل نو شکفته، محبوب نوجوان
فرهنگ لغت هوشیار
نو ویتوک (نو ویوتک عروس) نو اروس دختری که تازه بخانه شوی رفته باشد نو بیوگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه زور
تصویر تازه زور
تازه نفس، آنکه قوت بکمال داشته باشد بسیار قوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه رای
تصویر تازه رای
تازه رای نو اندیش نو بوشا صاحب فکر نودارای اندیشه تازه و روشن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که تازه وارد کاری شده و هنوز خسته نشده باشد تازه نفس، چای و مانند آن که تازه دم کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه دل
تصویر تازه دل
آنکه دارای دل جوان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه خط
تصویر تازه خط
تازه بروت رتک آنکه ریش و سبلت وی بتازگی دمیده باشد نو خط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه چرخ
تصویر تازه چرخ
تازه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه بوم
تصویر تازه بوم
جا و مقام تازه منزل خوش و نیک سرزمین خرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه برگ
تصویر تازه برگ
برگ تازه (درخت)، تر خرم پر طراوت جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه زا
تصویر تازه زا
ویژگی آنکه تازه زاییده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه چرخ
تصویر تازه چرخ
کسی که تازه به شغل و مقامی رسیده، تازه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غازه رخ
تصویر غازه رخ
ویژگی کسی که غازه به گونه های خود مالیده باشد، ویژگی آنکه گونه هایی به رنگ غازه دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه خط
تصویر تازه خط
پسری که تازه بر روی لبش مو روییده باشد، نوخط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه دم
تصویر تازه دم
چای که آن را تازه در قوری ریخته و دم کرده باشند، کسی که کاری را تازه شروع کرده و هنوز خسته نشده، تازه نفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه رو
تصویر سایه رو
در سایه رونده، کنایه از شب رو، کنایه از شب زنده دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده رو
تصویر ساده رو
پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، برای مثال چو خواهی که قدرت بماند بلند / دل ای خواجه در ساده رویان مبند (سعدی۱ - ۴۷)، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه عروس
تصویر تازه عروس
عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، نوعروس، ویوگ، پیوگ، بیوگ، بیو، عروسه، گلین، بیوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غازه رخ
تصویر غازه رخ
آنکه برخ خود غازه مالیده، آنکه صورتش غازه رنگ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرزه رو
تصویر هرزه رو
هرزه دو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه عروس
تصویر تازه عروس
((~. عَ))
زنی که به تازگی ازدواج کرده است، نوعروس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازه خط
تصویر تازه خط
((~. خَ))
پسری که تازه پشت لبش مو روییده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده رو
تصویر ساده رو
بی ریش و امرد
فرهنگ فارسی معین